جوجه مامان

                        پسرکم درحال خوندن کتاب      مامان جون کتاب خوندنیه نه خوردنی                    آخی  ناز گلم رو پای مامان سارا خوابش برده                              ...

گلم سیزدت بدر امروز سیزده بدر و ما مثل روزای دیگه با خاله و مانی جون ناهار میریم بیرون . قرار شد امروز بریم باغ خاله جون ،صبح هوا سرد بود و ما تصمیم گرفتیم نزدیکای ظهر بریم پیش خاله جون که هوا کمی بهتر شده باشه وقتی رسیدیم عرفان تو حیاط داشت توپ بازی میکرد خاله جونم در حال درست کردن چای ذغالی بود، بابا جونم رفت کمک عمو حسن و داره با تلاش فراون هیزم اره میکنه من و تو مانی و عارفه نشستیم زیر سایه درخت و در حال خوردن هله هوله هستیم (دور از چشم باباجون)  . دایی جونم ناهار اومد پیشمون .و بعد از ناهار  رفتیم بیرون تا شما عزیز دلم سبزه گره بزنی اینجام داری سبزه گره م...

   عـزیـزم پنــــــــج مـاهگیت و غـــــــذا خور شــدنتم مبارکـــــــــ                               دوباره همه خونه مانی جون جمع شدیم و این بار برای شما جشن غذا گرفتیم من به همراه باباجون رفتم برات کیک پنج ماهگی گرفتم و زندایی لیلا برات فرنی آماده کرد و مانی جون اولین غذا زندگیت و با ذکر صلوات تو دهنت گذاشت و شام و نیز دایی علی و محمد تو حیاط آماده کردن و خوردیم . عزیزم اینقده عکاس دور  و برت جمع شده بودن  و از غذا خوردن شما عکس میگرف...

بهار یعنی گل سبزه شکوفه غنچه همه اینها یعنی الطاف خداوندی یعنی هنوز خدا آدما رو دوست داره اینو امسال بیشتر از هر بهار دیگه ای تو زندگیمون حس کردم پسرم این تقویم و خودم برات طراحی کردم ولی نتونستم زیادروش کار کنم چون تو نازنینم دوست داشتی کنارت باشم ...